English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (5697 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abhor بیم داشتن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
red U کسری داشتن حساب
redder U کسری داشتن حساب
reddest U کسری داشتن حساب
reds U کسری داشتن حساب
warehouse U در انبار نگه داشتن
warehouses U در انبار نگه داشتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
gain U دستیابی داشتن به یک فایل
gained U دستیابی داشتن به یک فایل
gains U دستیابی داشتن به یک فایل
direct objects U اعتراض داشتن
indirect objects U اعتراض داشتن
object U اعتراض داشتن
objected U اعتراض داشتن
objecting U اعتراض داشتن
objects U اعتراض داشتن
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
acknowledges U وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledging U وصول نامهای را اشعار داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
butt U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butted U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butts U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
remark U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarks U افهار داشتن افهار نظریه دادن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U معنی ومفهوم خاصی داشتن
mean U معنی داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U معنی ومفهوم خاصی داشتن
meaner U معنی داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U معنی ومفهوم خاصی داشتن
meanest U معنی داشتن
state U افهار داشتن افهارکردن
state- U افهار داشتن افهارکردن
stated U افهار داشتن افهارکردن
states U افهار داشتن افهارکردن
stating U افهار داشتن افهارکردن
put U تقدیم داشتن
puts U تقدیم داشتن
putting U تقدیم داشتن
list U خوش امدن دوست داشتن
stop U نگاه داشتن
stopped U نگاه داشتن
stopping U نگاه داشتن
stops U نگاه داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
sleeve U دراستین داشتن
sleeves U دراستین داشتن
supplied U عرضه داشتن
supply U عرضه داشتن
supplying U عرضه داشتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
lead U سوق دادن بران داشتن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U سوق دادن بران داشتن
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlock U بهم ارتباط داشتن
interlocked U بهم ارتباط داشتن
interlocking U بهم ارتباط داشتن
interlocks U بهم ارتباط داشتن
smart U سوزش داشتن
smarted U سوزش داشتن
smarter U سوزش داشتن
smartest U سوزش داشتن
smarting U سوزش داشتن
smarts U سوزش داشتن
trust U اعتماد داشتن
trust U پشت گرمی داشتن به
trusted U اعتماد داشتن
trusted U پشت گرمی داشتن به
trusts U اعتماد داشتن
trusts U پشت گرمی داشتن به
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U تاثیر داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
Other Matches
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to possess U داشتن
to go hot U تب داشتن
redolence U بو داشتن
to have possession of U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
having U داشتن
possessing U داشتن
lackvt U کم داشتن
possesses U داشتن
possess U داشتن
owns U داشتن
to be feverish U تب داشتن
want U کم داشتن
doubted U شک داشتن
lack U کم داشتن
have U داشتن
owning U داشتن
doubts U شک داشتن
lacked U کم داشتن
relieve U داشتن
lacks U کم داشتن
doubting U شک داشتن
relieving U داشتن
doubt U شک داشتن
relieves U داشتن
to hold a meeting U داشتن
wanted U کم داشتن
own U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
owned U داشتن
intercommon U داشتن
resembles U شباهت داشتن
possesses U در تصرف داشتن
exist U وجود داشتن
possessing U در تصرف داشتن
to be afraid [of] U ترس داشتن [از]
resembling U شباهت داشتن
stinks U تعفن داشتن
attends U حضور داشتن
exists U وجود داشتن
attend U حضور داشتن
abound with U فراوان داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
stink U تعفن داشتن
existed U وجود داشتن
possess U در تصرف داشتن
attending U حضور داشتن
contradict U تناقض داشتن با
concerns U اهمیت داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
concern U اهمیت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
lean U تمایل داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
leaned U تمایل داشتن
implying U دلالت داشتن
imply U دلالت داشتن
leans U تمایل داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
quake U لرزش داشتن
quaked U لرزش داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
correspond U رابطه داشتن
belongs U تعلق داشتن
belonged U تعلق داشتن
belong U تعلق داشتن
deserve U استحقاق داشتن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
quaking U لرزش داشتن
liaise U بستگی داشتن
liaised U رابطه داشتن
quakes U لرزش داشتن
believes U گمان داشتن
believed U گمان داشتن
believe U گمان داشتن
liaising U بستگی داشتن
liaising U رابطه داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaises U رابطه داشتن
liaised U بستگی داشتن
abound in U فراوان داشتن
resembled U شباهت داشتن
play-act U نقش داشتن
trepan U تمایل داشتن
have butterflies in one's stomach U دلهره داشتن
have butterflies in one's stomach U اضطراب داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
stick up U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
bear on U نسبت داشتن
bestowon U ارزی داشتن
bipolarity U داشتن دو قطب
refrains U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
limps U سکته داشتن
undulated U نوسان داشتن
undulate U نوسان داشتن
dubitation U گمان شک داشتن
dubitation U تردید داشتن
eloign U دورنگاه داشتن از
abhor U ترس داشتن از
undulates U نوسان داشتن
bode U دلالت داشتن
bode U شگون داشتن
limping U سکته داشتن
limp U سکته داشتن
nettles U رنجه داشتن
nettle U رنجه داشتن
cravings U اشتیاق داشتن
craves U اشتیاق داشتن
craved U اشتیاق داشتن
crave U اشتیاق داشتن
dehydrate U پسابش داشتن
dispateh U گسیل داشتن
dubitate U شک داشتن تردیدکردن
able U شایستگی داشتن
keep U نگاه داشتن
resemble U شباهت داشتن
play-acts U نقش داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
to think [of] U عقیده داشتن
to be there U وجود داشتن
differs U فرق داشتن
differing U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
differ U فرق داشتن
disguising U نهان داشتن
disguises U نهان داشتن
disguised U نهان داشتن
disguise U نهان داشتن
limped U سکته داشتن
amativeness U دوست داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
expect U چشم داشتن
retained U نگاه داشتن
to continue U دنباله داشتن
play-acting U نقش داشتن
play-acted U نقش داشتن
retains U نگاه داشتن
to follow U دنباله داشتن
Recent search history Forum search
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1incubation
0هوای کسی را داشتن
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
0مثل کوه پشت همدیگر را داشتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com